جدول جو
جدول جو

معنی یتیم چه - جستجوی لغت در جدول جو

یتیم چه
بچه ی تیم، نوعی خورشت که از بادمجان، تخم مرغ و پیاز درشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یتیمچه
تصویر یتیمچه
خوراکی که از، پیاز، روغن، بادنجان یا کدو تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیمچه
تصویر تیمچه
بنایی شبیه کاروان سرایی کوچک، شامل چند دکان یا حجره که بازرگانان در آنجا داد و ستد کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یتیمه
تصویر یتیمه
یتیم، بی نظیر، بی مانند، گوهر یکتا و بی مانند
فرهنگ فارسی عمید
(یَ نَ / نِ)
همانند یتیم. مانند یتیمان. یتیم وار:
چو فرزندی پدر مادر ندیده
یتیمانه به لقمه پروریده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چِ)
نام یکی از دهستانهای بخش گتوند شهرستان شوشتر است. و از ده قریه بزرگ و کوچک تشکیل شده و 1300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یَ مَ)
مؤنث یتیم. گویند یتیمه صغیره. (ناظم الاطباء) ، دختر بی پدر. (فرهنگ فارسی معین)، هرچه ظریف و بی نظیر بود. (فرهنگ وصاف از آنندراج). هرچیز یکتا و فرد و بی همتا و بی مانند، مروارید قیمتی. (ناظم الاطباء) :
زهی یتیمۀ حسان ثابت و اعشی
خهی یتیمۀ سحبان وائل و عتاب.
خاقانی.
- درّۀیتیمه (دره یتیمه) ، گوهری که نظیر و مانند نداشته باشد. (ناظم الاطباء). مروارید شاهوار. (یادداشت مؤلف). درۀ یتیمه مرواریدی بوده است که در مغاص ساحل جزیره خارک یافته اند: بیرونی گوید وزن آن سه مثقال بود. (الجماهر ص 129). و قد قیل ان الدره الیتیمهاخرجت من هناک (ای مغاص سواحل جزیره خارک) . (الجماهر بیرونی از یادداشت مؤلف). ذکر الصولی ان المعتصم لما فرغ من بناء قصر عباسه عقد مجلساً رائقاً... و تتوج بالتاج الذی فیه الدره الیتیمه. (الجماهر بیرونی).
، یکتا. فرزند یکتا. یگانه.
- یتیمۀ دهر، یتیمهالدهر، یگانه روزگار
لغت نامه دهخدا
تصویری از یتیمچه
تصویر یتیمچه
یتیم خردسال، غذائی که از بادنجان یا کدو پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمچه
تصویر تیمچه
کاروانسرای کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
یتیمه در فارسی مونث یتیم: پدر مرده: دختر، بی مانند یگانه دختربی پدر، بی نظیر بی مانند. یا یتیمه دهر. یتیمه الدهر یگانه روزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یتیمچه
تصویر یتیمچه
((~ چ))
بادمجان یا کدوی آب پز شده که آن را با ماست یا کشک خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیمچه
تصویر تیمچه
((چِ))
کاروان سرای کوچک، بازار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیمچه
تصویر تیمچه
پاساژ، آرکاد
فرهنگ واژه فارسی سره
بازار، بازارچه، پاساژ، کاروان سرای کوچک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جوجه ای که از مواظبت مادر خارج شده و مستقل گشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی